جمعه

دروغ




دروغ میگفت دیگری را دوست داشت. بارها گفتم :دوستم داری گفت: آری. تا دیری


خاموش بودم ولی آخر از پای شکیب افتادم و گفتم:راست بگو تو را خواهم بخشید آیا

دل به دیگری بستی؟ گفت :نه! فریاد زدم: بگو راستش را بگو هرچه هست تو را

خواهم بخشید و از گنهت هرچند سنگین باشد خواهم گذشت.عاقبت با آرزوی فراوان

پیش آمد و گفت:مرا ببخش دیگری را دوست دارم.گفتم:حال که سال ها تو به من

دروغ گفتی این بار من به تو دروغ گفتم...

" تو را نخواهم بخشید "


هیچ نظری موجود نیست: