دروغ میگفت دیگری را دوست داشت. بارها گفتم :دوستم داری گفت: آری. تا دیری
خاموش بودم ولی آخر از پای شکیب افتادم و گفتم:راست بگو تو را خواهم بخشید آیا
دل به دیگری بستی؟ گفت :نه! فریاد زدم: بگو راستش را بگو هرچه هست تو را
خواهم بخشید و از گنهت هرچند سنگین باشد خواهم گذشت.عاقبت با آرزوی فراوان
پیش آمد و گفت:مرا ببخش دیگری را دوست دارم.گفتم:حال که سال ها تو به من
دروغ گفتی این بار من به تو دروغ گفتم...
" تو را نخواهم بخشید "
خاموش بودم ولی آخر از پای شکیب افتادم و گفتم:راست بگو تو را خواهم بخشید آیا
دل به دیگری بستی؟ گفت :نه! فریاد زدم: بگو راستش را بگو هرچه هست تو را
خواهم بخشید و از گنهت هرچند سنگین باشد خواهم گذشت.عاقبت با آرزوی فراوان
پیش آمد و گفت:مرا ببخش دیگری را دوست دارم.گفتم:حال که سال ها تو به من
دروغ گفتی این بار من به تو دروغ گفتم...
" تو را نخواهم بخشید "


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر